داستان سیستان: ۱۰ روز با رهبر (یادداشتهای شخصی)
اما رهبر نمي ايستد و با همان سرعت ادامه مي دهد. ته دلم به همراه بقيه آدم هاي جاي گاه كيف مي كنم. انتهاي جاي گاه كنار صندلي آخر، يك جان باز دوپاي قطع، روي صندلي چرخ دار نشسته است. ره بر از كنار او هم به سرعت رد مي شود. اما يك هو انگار پايش سست مي شود. مي ايستد. سردار فيروزآبادي و دوربين پرتابل صدا و سيما تا مي خواهند بايستند دو سه متري جلو رفته اند.ره بر بر مي گردد و تقريبا روي زانو مي نشيند و دست جان باز را در دست مي گيرد و صورتش را مي بوسد. اشك به پهناي صورت از چشم جان باز جاري است... عاقبت اين نظم معنا پيدا مي كند. مومن در هيچ چارچوبي نمي گنجد.
صفحه 188
فقط بخت يارمان است كه با اين ميني بوس زودتر از ره بر به گل زار شهدا رسيده ايم. با يك نگاه مي فهمم كه برنامه از قبل مشخص نبوده است. يكي دارد ريسه ي چراغ را مي بندد. آن يكي نواري از پرچم هاي ايران را. ديگري لايه ي خاك روي زمين را - كه در زاهدان چيز عادي است- با جارو مي روبد. يكي ديگر با شلنگ آب به جان پله ها افتاده است. معلوم است كه آنها هم مثل ما چند دقيقه بيشتر نيست كه از آمدن رهبر مطلع شده اند. نگاه مي كنم به اطراف. هر كس به كاري مشغول است. مقايسه كنيد با جاده آسفالت كردن و كارخانه راه انداختن قبل از ورود بعضي مسئولان رده پايين تر!
هر كس مشغول كاري است به جز پيرمردي كه نشسته است بر سر قبري و فاتحه مي خواند. تا محافظ ها سراغش بيايند كنارش مي روم و به سنگ قبر نگاه مي كنم. هنوز چيزي نپرسيده ام كه خودش شروع مي كند: از صبح منتظر بودم. ببين اين كارت بنياد شهيد است. ديدار هم نيامدم. مطمئن بودم آقا مي آيد گل زار سر قبر پسرم. خودش به من گفت...
مي گويم كي به شما گفت؟ آقا!؟ سرش را به علامت منفي بالا مي اندازد و به سنگ اشاره مي كند.
خودش گفت. ديشب به خوابم آمده بود...
صفحه 89
در شب هاي ماه مبارك رمضان 91 تو پادگان خوندمش. اصلا تصويري از سفرهاي رهبر نداشتم. برنامه هاي رهبر در سفرهاشون واقعا فشرده و سنگين هستش. آمار نامه ها و نحوه پاسخ دهي به اونها هم برام عجيب بود. به خصوص آمار موضوعي نامه ها. در انتها سبك نگارش كتاب جالب بود. حواشي سفر رو فقط بايد اينطوري نوشت كه خوندني از آب در بياد
رضا امیرخانی اگر معروفترین نویسنده ایرانی نباشد از معروفترین هاست. ارمیا ناصر ارمنی من او نشت نشا از به داستان سیستان و اخیرا هم بی وتن. نویسنده ای متعلق به جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی ایران.عید امسال توفیقی شد تا داستان سیستانش رو بخونم. یادداشت های شخصی رضا امیرخانی از یک سفر.داستان سیستان مربوط به سفر مقام معظم رهبری به سیستان و بلوچستانه. ده روز با رهبر. (یا به سبک جدانویسی امیرخانی ره بر) این سفر تو اوج خطر حمله آمریکا اتفاق می افته. امیرخانی تو این کتاب خیلی حرفها را می زنه. خیلی چیزها از
این سفرنامه به هنر قلم امیرخانی بیشتر از اینکه سفرنامه باشد داستانی جذاب است. که البته واقعیست .امیرخانی از زبان طنز هم استفاده میکند که واقعا جالب است .و پایان بندی . . . پایان کتاب رو درست مانند پایان یک رمان بوجود آورده .و حقایقی که در دل این کتاب است . . . بگذریم .
من اين كتاب رو ديروز خوندم .. عالي بود و بسيار جذاب . اتفاقاتي نوشته شده بود كه شايد اگر كمي قبلتر از رسانه هاي ملي ميشنيدم با اين شدتي كه الان باورشون دارم باور نميكردم.. با شروع سفر و اتفاقاتي كه مي افته واقعا اين احساس به آدم دست ميده كه شايد تظاهره شايد اون چيزاي كه قبلا فكر ميكردي كه ناحق درمورد اين مسائل گفته ميشده حق بوده و چيزايي كه ابتداي سفر ميبيني واقعا توي برزخ قرارت ميده به هييچ وجه نميتوني درك كنيحداقل براي من اين گونه بود ولي وقتي ميره جلو تازه ميفهمي كه نه از اون اول درست فكر
من که کتاب نشت نشا رو از امیرخانی خونده بودم انتظار داشتم با خوندن این کتاب به یه درک بهتری از فردی برسم که یه سری واسه دیدنش چه ها که نمی کنند و یه سری چه بدی هایی که ازش نمیگن.به هر صورت این کتاب به هیچ وجه انتظارات منو براورده نکرد.کتاب داستان سیستان به عنوان یه سفرنامه فاقد انسجام و جذابیت بود.نویسنده به طور واضحی تلاش کرده بود بی طرفی خودش رو در نوشتن واقعیات حفظ کنه و به طور واضحی شکست خورده بود.
.
خيليها ميگن اميرخاني با اين اثر خودش را فروخت ولي من ميگم كه اميرخاني نيازي به اين كار نداشت اگر شما وضع ماليش را ديده بودين قبل از اين حتما تاييد ميكردين البته من نديدم ولي يكي از دوستانم كه مينويسه رفته بود و ديده بوداز نظر سبك نوشتن هم مثل بقيه آثار اميرخاني كه من ديدم بديع بود
Reza Amirkhani
Mass Market Paperback | Pages: 345 pages Rating: 3.65 | 804 Users | 75 Reviews
Present Of Books داستان سیستان: ۱۰ روز با رهبر (یادداشتهای شخصی)
Title | : | داستان سیستان: ۱۰ روز با رهبر (یادداشتهای شخصی) |
Author | : | Reza Amirkhani |
Book Format | : | Mass Market Paperback |
Book Edition | : | Special Edition |
Pages | : | Pages: 345 pages |
Published | : | 2006 by انتشارات قدیانی (first published 2000) |
Categories | : | Nonfiction |
Explanation Toward Books داستان سیستان: ۱۰ روز با رهبر (یادداشتهای شخصی)
چهره آقا خيلي مصمم است و به سرعت از كنار همه ي واحد ها عبور مي كند. انتظار دارم در كنار بچه هاي بسيجي ره بر جور ديگري راه برود و جور ديگري نگاه كند اما ره بر همان جور محكم قدم برمي دارد. به كنار جاي گاه كه مي رسد همان روحاني جوان كه اصرار داشت صف اول بنشيند مي خواهد خوش آمدي-چيزي بگويد/ ره برا! من مسئول...اما رهبر نمي ايستد و با همان سرعت ادامه مي دهد. ته دلم به همراه بقيه آدم هاي جاي گاه كيف مي كنم. انتهاي جاي گاه كنار صندلي آخر، يك جان باز دوپاي قطع، روي صندلي چرخ دار نشسته است. ره بر از كنار او هم به سرعت رد مي شود. اما يك هو انگار پايش سست مي شود. مي ايستد. سردار فيروزآبادي و دوربين پرتابل صدا و سيما تا مي خواهند بايستند دو سه متري جلو رفته اند.ره بر بر مي گردد و تقريبا روي زانو مي نشيند و دست جان باز را در دست مي گيرد و صورتش را مي بوسد. اشك به پهناي صورت از چشم جان باز جاري است... عاقبت اين نظم معنا پيدا مي كند. مومن در هيچ چارچوبي نمي گنجد.
صفحه 188
فقط بخت يارمان است كه با اين ميني بوس زودتر از ره بر به گل زار شهدا رسيده ايم. با يك نگاه مي فهمم كه برنامه از قبل مشخص نبوده است. يكي دارد ريسه ي چراغ را مي بندد. آن يكي نواري از پرچم هاي ايران را. ديگري لايه ي خاك روي زمين را - كه در زاهدان چيز عادي است- با جارو مي روبد. يكي ديگر با شلنگ آب به جان پله ها افتاده است. معلوم است كه آنها هم مثل ما چند دقيقه بيشتر نيست كه از آمدن رهبر مطلع شده اند. نگاه مي كنم به اطراف. هر كس به كاري مشغول است. مقايسه كنيد با جاده آسفالت كردن و كارخانه راه انداختن قبل از ورود بعضي مسئولان رده پايين تر!
هر كس مشغول كاري است به جز پيرمردي كه نشسته است بر سر قبري و فاتحه مي خواند. تا محافظ ها سراغش بيايند كنارش مي روم و به سنگ قبر نگاه مي كنم. هنوز چيزي نپرسيده ام كه خودش شروع مي كند: از صبح منتظر بودم. ببين اين كارت بنياد شهيد است. ديدار هم نيامدم. مطمئن بودم آقا مي آيد گل زار سر قبر پسرم. خودش به من گفت...
مي گويم كي به شما گفت؟ آقا!؟ سرش را به علامت منفي بالا مي اندازد و به سنگ اشاره مي كند.
خودش گفت. ديشب به خوابم آمده بود...
صفحه 89
در شب هاي ماه مبارك رمضان 91 تو پادگان خوندمش. اصلا تصويري از سفرهاي رهبر نداشتم. برنامه هاي رهبر در سفرهاشون واقعا فشرده و سنگين هستش. آمار نامه ها و نحوه پاسخ دهي به اونها هم برام عجيب بود. به خصوص آمار موضوعي نامه ها. در انتها سبك نگارش كتاب جالب بود. حواشي سفر رو فقط بايد اينطوري نوشت كه خوندني از آب در بياد
Define Books Concering داستان سیستان: ۱۰ روز با رهبر (یادداشتهای شخصی)
Original Title: | داستان سیستان |
ISBN: | 9644177061 |
Setting: | Iran, Islamic Republic of |
Rating Of Books داستان سیستان: ۱۰ روز با رهبر (یادداشتهای شخصی)
Ratings: 3.65 From 804 Users | 75 ReviewsWeigh Up Of Books داستان سیستان: ۱۰ روز با رهبر (یادداشتهای شخصی)
نمیدانم . اصلا مرا چه به انگیزهی نگارش این کتاب که حالا شجاعت بوده یا جنبیدن رگ ولایت یا دوراندیشی ." بهمن 57 ساواکی شدهای!"این را رفیق شفیق امیرخانی به او میگوید که چرا در شرایط بحرانی سال هشتاد و یک _ پس از جنگ افغانستان و در آستانه جنگ عراق_ یکدفعه بصیرت امیرخانی گل کرده و این سفرنامه پاسخیست به همان طعنه...این کتاب روایتی است شوخ و منصفانه از ملازمت ده روزهی امیرخانی با هیأت همراه رهبری در سفر به سیستان و بلوچستان به سال هزار و سیصد و هشتاد و یک. اسفند هشتاد و یک.شوخ از آن جهت که طنز ملایمیرضا امیرخانی اگر معروفترین نویسنده ایرانی نباشد از معروفترین هاست. ارمیا ناصر ارمنی من او نشت نشا از به داستان سیستان و اخیرا هم بی وتن. نویسنده ای متعلق به جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی ایران.عید امسال توفیقی شد تا داستان سیستانش رو بخونم. یادداشت های شخصی رضا امیرخانی از یک سفر.داستان سیستان مربوط به سفر مقام معظم رهبری به سیستان و بلوچستانه. ده روز با رهبر. (یا به سبک جدانویسی امیرخانی ره بر) این سفر تو اوج خطر حمله آمریکا اتفاق می افته. امیرخانی تو این کتاب خیلی حرفها را می زنه. خیلی چیزها از
این سفرنامه به هنر قلم امیرخانی بیشتر از اینکه سفرنامه باشد داستانی جذاب است. که البته واقعیست .امیرخانی از زبان طنز هم استفاده میکند که واقعا جالب است .و پایان بندی . . . پایان کتاب رو درست مانند پایان یک رمان بوجود آورده .و حقایقی که در دل این کتاب است . . . بگذریم .
من اين كتاب رو ديروز خوندم .. عالي بود و بسيار جذاب . اتفاقاتي نوشته شده بود كه شايد اگر كمي قبلتر از رسانه هاي ملي ميشنيدم با اين شدتي كه الان باورشون دارم باور نميكردم.. با شروع سفر و اتفاقاتي كه مي افته واقعا اين احساس به آدم دست ميده كه شايد تظاهره شايد اون چيزاي كه قبلا فكر ميكردي كه ناحق درمورد اين مسائل گفته ميشده حق بوده و چيزايي كه ابتداي سفر ميبيني واقعا توي برزخ قرارت ميده به هييچ وجه نميتوني درك كنيحداقل براي من اين گونه بود ولي وقتي ميره جلو تازه ميفهمي كه نه از اون اول درست فكر
من که کتاب نشت نشا رو از امیرخانی خونده بودم انتظار داشتم با خوندن این کتاب به یه درک بهتری از فردی برسم که یه سری واسه دیدنش چه ها که نمی کنند و یه سری چه بدی هایی که ازش نمیگن.به هر صورت این کتاب به هیچ وجه انتظارات منو براورده نکرد.کتاب داستان سیستان به عنوان یه سفرنامه فاقد انسجام و جذابیت بود.نویسنده به طور واضحی تلاش کرده بود بی طرفی خودش رو در نوشتن واقعیات حفظ کنه و به طور واضحی شکست خورده بود.
.
خيليها ميگن اميرخاني با اين اثر خودش را فروخت ولي من ميگم كه اميرخاني نيازي به اين كار نداشت اگر شما وضع ماليش را ديده بودين قبل از اين حتما تاييد ميكردين البته من نديدم ولي يكي از دوستانم كه مينويسه رفته بود و ديده بوداز نظر سبك نوشتن هم مثل بقيه آثار اميرخاني كه من ديدم بديع بود
0 Comments:
Post a Comment
Note: Only a member of this blog may post a comment.